زمان مطالعه
نویسنده
تاریخ انتشار
دهه دوم ایام سوگواری شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) است و این روزها و شبها در جای جای ایران اسلامی شیفتگان و دلباختگان اهل بیت به سوگ شهادت بانوی دو عالم نشسته اند و همزمان نوای یاس کبود من در گوشه و کنار شرکت آبفای استان نیز طنین انداز شده بود اما امروز این مراسم حال و هوای دیگری داشت و شمیم عطر لاله، این مهمانی یاس کبود را معطر کرده بود.
به گزارش روابط عمومی شرکت آب و فاضلاب سیستان و بلوچستان ، دقایقی بیشتر به شروع مهمانی یاس کبود در نمازخانه ساختمان شماره 1 ستاد نمانده بود و زمزمه های آمدن مهمان ویژه به این مراسم شنیده می شد، مهمان آنقدر مهم بود که کارکنان مجموعه برای خیرمقدم گویی شایسته در محوطه گرد هم آمده بودند و برودت هوا نیز نتوانسته بود مانع این اشتیاق شود، زمان نگذشته بود و هنوز دقایقی به وعده حضور مانده بود اما اشتیاق میزبانی و خوش آمدگویی به حدی بود که همه گمان می کردند از لحظه دیدار وعده گذشته و دیر شده است.
صدای قدم های مهمان ویژه به گوش میرسید و هرچه این صدا نزدیکتر و بلند تر می شد تپش قلب ها بیشتر می شد و سرانجام خودروی حامل آن مهمان وارد مجموعه شد و در میان جمعیت مشتاق ایستاده در سرما توقف کرد، آری سرانجام وعده دیدار با مهمان ویژه رسید و جمع مشتاق برای خوش آمدگویی به شهید گمنام هشت سال دفاع مقدس قدم پیش گذاشتند که آن را تا مراسم عزاداری بانوی دو عالم همراهی کنند.
آسمان صاف و گونه های خیس
میزبانان قدم به قدم نزدیک تر شدند، دقایقی به طول نینجامید که خودرو مهمان در میان آنان محو شد و لحظاتی بعد میزبانان مهمان را بر دوش خود بلند کردند تا به مراسم عزاداری حضرت فاطمه زهرا (س) بروند، هرچند هوا صاف بود اما گونه های میزبانان هر لحظه خیس تر می شد و قطرات باران اینبار نه از ابر آسمان بلکه از چشمان آنان بر روی زمین می ریخت و اینبار نه تنها زمین قطرات را نمی بلعید بلکه خود نیز اشک می بارید.
هرچند میزبانی از شهید گمنام در شرکت آب و فاضلاب استان رقم خورد اما گویا امروز میزبان واقعی این مهمانی و شهید گمنام، بانوی مظلومه بود و گمان می کنیم آن شهید والا مقام نیز از شیفتگان اهل بیت و حضرت فاطمه زهرا (س) بود که در چنین روزی پا در مهمانی یاس کبود گذاشت.
پایان مراسم عزاداری و وقت وداع بود، چشم ها و گونه ها خیس بودند و دیدار به لحظات پایانی می رسید و میزبانان یک به یک به سمت مهمان ویژه خود می آمدند و با او وداع می کردند و در نهایت آن را تا خودرویش مشایعت کردند و دیگر وقت خداحافظی رسید.
یادداشت از: علیرضا راشکی قلعه نو
یادداشتی برای مهمان ویژه